وقتی از تو می نویسم می دانم که تلالو نگاهت تمام کلماتم را روشن می کند.روزی ساقی به نام خدا ساغر وجودت را به زمین آوردوروح مهربانت راکه باده عشقست در این ساغر ریخت.وقتی که قلمت را به دستت می گیری ومی نویسی ،کلمات چون باده ای ناب از ساغر وجودت لبریزمی شود.

 

در آن لحظه که جمله شاگردانت ،از تو چگونه نوشتن را می آموختند،من از ساغر لبریز تویک قطره چشیدم وشیداشدم ،آری سرمشق تو برای همه درس بود وبرای من می مست؛

 

از تو آموختم انسان بودن مهم است نه انسان نما بودن ،به من یاد دادی انسان بودن یعنی مهربانی ونشکستن دلها ،مرا یاد دادی که نیکوکار بمانم ،دیگران راشادکنم وشاد باشم،خوبی ها راببینم وبدی ها رانبینم وببخشم ،به من آموختی خوش قلب ومهربان باشم

 

نمی دانم تو را چه بنامم ،کوه باصلابتی از صبوری یا دریای مهربانی ،نسیم بهاری که با گذرت درخت زمستان زده قلبم رازنده می کنی یا طوفان توفنده ای که گاهی رودخانه آرام روح مرا زیر ورو می کنی واز رخوت وراکد بودن می رهانی.تورا چه بنامم ای مهتاب شب های ناامیدی وای خورشید روزهای تاریک ؛تورا کدام گل بنامم وقتی از هرگل در تو نشانه ای است ،گویی تو سمبل تمام گلهایی .تو بهاری هستی که  به زمستان یخ بسته وبرفی وجودمن آمدی ومرا به رویش واداشتی 

 

کلمات وکائنات نمی توانند تو را آن گونه که من می بینم نشان دهند ،تنها می گویم ،همه کائنات وطبیعت ورنگها در تو جمعند وتو بی نظیری 

 

شاگردت: میلاد 

خانه خوشنویسی خرم آباد

دلنوشته ای برای استاد نورالدین کرمی

تو ,  ,ای ,ساغر ,بنامم ,انسان ,،به من ,می کنی ,را به ,انسان بودن ,من می

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چت بات ها خرید و فروش تعمیر و ارتقا انواع سیستم های فلزیاب میرسد قاصدکی... zabanshenasi پرسش مهر فروشگاه اینترنتی فایل المصطفی جاب ویژن دانلود جدیدترین برنامه سالانه سال 97 تنها مسیر